راه بهشت

  • خانه 
  • تماس  
  • جستجو 
  • کد بارشی


    ساعت فلش

خدا و گنجشک

05 آبان 1393 توسط بختياري

خدا و گنجشک

…روزها گذشت و گنجشک با خدا هیچ نگفت . فرشتگان هر بار سراغش را از خدا می گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان می گفت : می آید ؛ من تنها کسی هستم که غصه هایش را می شنود و یگانه قلبی ام که دردهایش را در خود نگه می دارد.

سرانجام گنجشک روی شاخه ای از درخت دنیا نشست . فرشتگان چشم به لب هایش دوختند . گنجشک هیچ نگفت و خدا لب به سخن گشود : با من بگو

از آنچه سنگینی سینه توست . گنجشک گفت : لانه کوچکی داشتم ؛ آرامگاه خستگی هایم بود و سرپناه بی کسی ام . تو همان را هم از من گرفتی ! این طوفان بی موقع چه بود ؟

چه می خواستی از لانه محقرم ؟کجای دنیا را گرفته بود؟…و سنگینی بغض راه بر کلامش بست.

سکوتی بر عرش طنین انداز شد. فرشتگان همه سر به زیر انداختند .

خدا گفت : ماری در راه لانه ات بود ؛ خواب بودی . باد را گفتم تا خانه ات را وارونه کند . آنگاه بود که تو از کمین مار پرگشودی ! گنجشک خیره در خدایی خدا ماند . خدا گفت : و چه بسیار بلاها که به واسطه محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به دشمنی با من پرداختی !

اشک در دیدگان گنجشک نشست و ناگاه چیزی در درونش فرو ریخت .های هایِ گریه هایش ملکوت خدا را پر کرد …

((چه بسا چیزی را خوش ندارید و آن برای شما بهتر است ، و بسا چیزی را دوست دارید و آن برای شما بدتر است ، و خدا می داند و شما نمی دانید .<بقره ، 216 >))

منبع : از من به من نزدیکتر ، کاری از مرکز تخصصی نماز

 3 نظر
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

راه بهشت

سلام. هدفم از درست کردن این وبلاگ به اشتراک گذاشتن اطلاعات و حرفای دل و خلاصه هر مطلب قشنگی که میخونمه ... اگر نظری دارید که میتونه این وبلاگ را در جهت بهتر شدن سوق بده لطفتون رو دریغ نکنید.
  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

شهدا شرمنده ایم

کد بارشی


  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس